جدول جو
جدول جو

معنی نام شکستگی - جستجوی لغت در جدول جو

نام شکستگی
(شِ کَ تَ /تِ)
حالت و صفت نام شکسته:
می تا نشکست روی اوباش
در نام شکستگی نشد فاش.
نظامی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

بدنام:
زیر فلک نیست هیچ جنس و گر هست
هست بنوعی ز دهر نام شکسته.
خاقانی.
با نام شکستگان نشستن
نام من و نام خود شکستن.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(ظَ بُ دَ)
نام کسی را شکستن، خوار و خفیف کردن او را:
جفا زین بیش ؟ کاندامم شکستی
چو نام آور شدی نامم شکستی.
نظامی.
با نام شکستگان نشستن
نام من و نام خود شکستن.
نظامی
لغت نامه دهخدا
خوارکرده بدنام کرده، جمع نام شکستگان: بانام شکستگان نشستن نام من و نام خود شکستن، (نظامی)
فرهنگ لغت هوشیار
خوارکردن کسی را خفیف کردن: جفازین بیش کاندامم شکستی، چونام آور شدی نامم شکستی، (نظامی)
فرهنگ لغت هوشیار